♥ پــرهـــــام فرشتــۀ زمینی ما ♥

روزهـــــایی با پــــرهام

♥ پــرهـــــام فرشتــۀ زمینی ما ♥

روزهـــــایی با پــــرهام

سال دوم...

 

  

 

سلام. 

الان که میخواستم وبلاگُ به روز کنم دیدم قزوین چه برف قشنگی میاد. 

گفتم که ثبت خاطره اش خالی از لطف نیست... 

 

 

 

 

  

 

دیگه حالا آقا کوچولوی ما یک سالش تموم شده و داره یواش یواش کارای جدید میکنه. 

 

 

سال دوم زندگی سال شیرینی بود برامون .

دیگه تقریبا پرهام مفهوم حرفهامون رو متوجه میشد و مفهوم کاراشو به ما میرسوند .

الهی  قربونش برم من که پسرم مرد بزرگی شده 

 

 

  

  

تابستون 87کنار دریای خزر... چه حالی کرد با باباش 

  

 

تقریبابا پایان چهارده ماهگیش بعضی کلمات رو پشت سر ما تکرار میکرد مثلِ (توپ)(به به)(مرسی)(نه)و...  

.

با رسیدن به هجده ماهگی شعر معروف ببئی میگه بع بع دنبه داری... رو با ما تکرار میکرد . 

.

با پایان هجده ماهگی تغییراتش کاملا محسوس بود . 

 . 

از لحاظ فهم و درک راحتتر میشد باهاش کنار اومد.  

دیگه نوزذه ماهش که داشت تموم میشد تعداد دندونهاش هم زیاد شد.    

 

 

 

فکر کنم کاملا واضحه که تعداد دندونهاش زیاد شده چون داره سکه های هفت سین رو میخوره اونم با شدت که حتی عکسش تار شد  

  

 

تا اینجای ماجرا شیرینی بود...   

حالا یه تلخی کوچولو داشتیم .روز هفتم اردیبهشت هشتادو هشت من که از چند روز قبل با خودم کلنجار میرفتم تا این کارو انجام بدم دیگه به اصطلاح خودمون جوجه کوچولومو از شیر گرفتم.     

 

    

 

راستش خیلی بهم سخت گذشت...  

واااای همین الان هم که یادش می افتم گریه ام میگیره... 

گریه های نیمه شب پرهام و بهانه گیری برای شیر...واااای دلم کباب میشد حتی چندین بار خواستم باز شیر بدم بهش اما بابا پرهام مانع شد و ازم خواست که راهی که رفتمو دیگه برنگردم. 

مرسی بابا جون که کمکم کردی که این بحران سخت رو پشت سر بذارم. 

راست راستش پرهام خوب غذا نمیخورد ولی این کار یعنی قطع شیر مامانی بهش خیلی کمک کرد تا به غذاهای ما رو بیاره و من از این بابت بی نهایت خوشحال بودم. 

دیگه آقا خوشگله سال دوم رو هم تموم کرد و وارد دوره ی جدیدی تو سال سوم زندگیش شد... 

 

 

  

  

 

تولدت۲ سالگیت مبارک باشه عزیزم

نظرات 5 + ارسال نظر
خاله اسی چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

بابا یه کم سریعتر به روز کن وبلاگو.تا همه زودتر باهتش اشنا بشن

اگر خداوند متعال بخواهد در صدد هستم

نوژا و وحیده دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ http://nozhazarabadi.blogfa.com/

سلام الهام جونم ...
۲ سالگی پسر خوشگلت مبارک ...
تولدت مبارک پرهام جونم ( نوژا)

سلام مامان وحیده و نوژا جوجه
مرسی از لطفتون
نوژا جونم بوووووووس:-*

آرزو مامان ایلیا دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ب.ظ http://www.iliya87.blogsky.com

ای بابا... الهام جون خبر میکردی ٬گاوی ٬شتری سر میزدیم.
چشممون خشک شد بس که هرروز اومدیم دیدیم آپ نشدید.
باز جای شکرش باقی.پیش خودم گفتم تا ما آش پشت پای سربازی پرهامو نخوریم مامانش وقت نمیکنه براش وبلاگ بنویسه.(البته من هم دست کمی از خودت ندارم خواهر..)
به خونهء آبی ما خوش اومدید.شما و پرهام عزیز هم از دوستهای خوب ما هستید و تو دل ما جا دارید و خوشحال میشیم اسمها تونو هم تو لینکدونیمون جا بدیم.

سلام مامان آرزو و ایلیا جوجو
خودم هم شرمنده ی همه ی دوستای گلم شدم
ولی بنا به دلایلی نوشتن پست جدید تلسم شده بود
خلاصه که نوشتمش و سعی میکنم پست بعدی رو هم تا دیر نشده آماده کنم
ایلیا جون بووووووووس
مرسی از لطفت مامان آرزوی مهربووووون

حامد رحمانی یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ

تهیه و تنظیم این وبلاگ واقعا" مدیون زحمات الهام همسر عزیزمه و امیدوارم با پشتکار زیادی که داره بتونه ادامه بده و بینندگان این صفحه لذت ببرند. پسرمون پرهام عزیز رو خیلی دوست دایم و به امید حق همیشه سلامت و تندرست و موفق باشه و خدا رو شاکرم بخاطر دادن هدیه ای اینچنین عزیر و سالم.

حامد جان ممنونم
منم از خدا سپاسگزارم

آزاده و آتیلا یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://atila87.blogsky.com

سلام سلام صد تا سلام به پرگلی قشنگم و الهام جون خواهر خوبم.
ایشاا... همیشه از همه خاطراتت با خوبی و خوشی یاد کنید.
خواهشاً پست بعدی رو زودتر بذار.منتظریم.

سلام
آره والا خودم هم شرمنده شدم
مرسی خاله جون
چشم حتما پست بعدی رو زودتر میذارم
آتیلا جون رو ماچ کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد