♥ پــرهـــــام فرشتــۀ زمینی ما ♥

روزهـــــایی با پــــرهام

♥ پــرهـــــام فرشتــۀ زمینی ما ♥

روزهـــــایی با پــــرهام

تولد 4 سالگی



   سلام

این پست مربوط میشه به تولد پرهام ولی یه کوچولو برمیگردم به عقب یکی دوتا نکته هست که جا داره بگم .
  • 26 خرداد ماه که همون روز پدر خودمون بود گروه رستاک به همین مناسبت کنسرتی برگزار کرده بود که ما هم به دلیل علاقه ی زیادی که پرهام به سبک موسیقی و نوع خوندن این گروه داشت به اتفاق خاله آزی و آتیلا رفتیم ...
جای تک تک دوستای علاقه مند به موسیقی سنتی خیلی خالی بود .

  • چند روز بعد از این کنسرت امتحانای مامان الی شروع شد و پرهام نهایت همکاری رو با مامان در ایام امتحانات داشت و خیلی خیلی ازش ممنونم و البته جا داره از بابای پرهام هم که درین مدت بیشتر از قبل پرهام رو سرگرم میکرد تا مامان الی به درسش برسه تشکر کنم .


  • درست عصر روز اول مرداد ماه بارون خیلی قشنگی قزوین بارید که من رو برد به 4 سال پیش ...  



 

قربونش برم که چترش قد خودِ کوچولوشه 

  

بله دقیقا روز تولد پرهام یعنی 7 مرداد زمانی که من تازه به اتاق عمل رفته بودم صدای شرشر بارون بود که یه جور آرامش قبل از بیهوشی رو به من داد و من با همین حس قشنگ از هوش رفتم و بوی نم بارون تا شب توی مشامم بود و خیلی حس خوبی بود که با به دنیا اومدن فرشته کوچولوی من برکت هم از آسمون اومد ...

خدا جونم شکرت ...



  • دیگه نوبتی هم که باشه نوبت تولد پرهام خانِ

تولد پرهام هفتم مرداد ماه و به همین مناسبت یه هفته قبلش یعنی 30 تیر یه مهمونی کوچیک توی خونمون داشتیم و پرهام به همین بهانه کادو هم از همه گرفت .  

  

  


   

والا راستش خودمون هم نمیدونیم پرهام میخواست چیکار کنه
 


روز چهارشنبه یعنی 5 مرداد هم دوستای مهد کودک پرهام رو به خونمون دعوت کردیم تا این فرشته های کوچیک یه چند ساعتی رو در کنار هم شاد باشن و خیلی هم بهمون خوش گذشت و در پایان مراسم هم پرهام به دوستاش یه کتاب به عنوان  یادگاری داد تا هر زمان که صفحه ی اول اون کتاب رو باز میکنن چشمشون به اسم پرهام و تاریخ تولدش بیفته و یادی از اون روز قشنگ کنن ...
 

  

 

پرهام منتظر دوستان  

 

 

    

میز پذیرایی  

 
راستی یه چیری رو یادم رفت بگم و اون اینکه وقتی بابا و پرهام با هم رفتن کیک رو از قنادی بیارن خونه بابا  یهو ترمز میکنه و پرهام خان دستش میره توی کیک و تقریبا نصف کیک به هم میریزه ... 
 

 

  

فکر کنم توی این عکس معلوم باشه کیک پرهام چه وضعی شده  

  

 

 

  

اینم پرهام و دوستان  


 

از تک تک مسئولین مهد کودکش هم همین جا تشکر میکنم که با ما نهایت همکاری رو داشتن و همچنین از مربی های خوب و مهربون پرهام که حتی توی جشن تولد هم حواسشون به تک تک بچه ها بود و

میگم که :


خسته نباشید .


در آخر یه بار دیگه هم میگم " پرهام جون تولد چهار سالگیت مبارک "


 "تاریخ به روز شدن وبلاگ روز تولد پرهامِ "