سلام
امروز هفتم مرداد سال 1391, 1821مین روزیِ که ما 3 نفر شدیم یعنی 1821مین روزیِ که پرهام جونم با زمینی شدنش دنیای ما رو خیلی قشنگتر کرد ... یعنی 5 سال... یعنی تولد 5 سالگی گل پسر مامان الی...
5 سال پیش یه همچین روز و همچین ساعتی (روز و ساعت به روز شدن وبلاگ 8:50 هفتم مرداد) مامان شدم ... واااای که چه حسی ِ این مامان شدن
بی نهایت شیرین و خیلی پر مسئولیت
در آستانهء این 5 سالگی فرشته کوچولوی مامان اِلی یه اتفاقات حاشیه ای رخ داد که با هم مرور میکنیم ...
لطفا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید .
پرهام : مامان جون این همه آدم رو خدا آفریده ؟
مامان : بله پرهامی , چطور ؟
پرهام : خدا خسته نشد این همه آدم آفرید ؟ پس چرا ما زود خسته میشیم ؟؟
مامان :(در حالی که در حیرتم از این سوال پرهام و واقعا موندم حیرون که چه جوابی بدم به فرشته کوچولو ...) فقط گفتم که خدا هیچ وقت خسته نمیشه مامانی ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرهام :مامانی دو چشم آسمونی یعنی چی ؟
مامان : یعنی چشمایی به رنگ آبی
پرهام : نه مامان یعنی چشمایی که همیشه به آسمون نگاه میکنه ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مامان : الهی من قربون اون چشمای خوشگل تو بشم عزیزم .
پرهام : قابل شما رو نداره مامان الی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و در مواقعی هم که کاری رو ازمون بخواد و شرایط انجام اون کار نباشه بلافاصله پشتش میگه : مگه دوستم نداری و ناچار میشی که شرایط رو فراهم کنی برای انجام اون خواسته ... ( البته به شرط امکان اجرای اون )
این
صحبتهای رد و بدل شده بین مامان و پرهام همگی در آستانهء 5 سالگی
پسرم رخ داده ( تاریخ دقیقشون رو یادم نیست ولی از اردیبهشت ماه 91 به بعد
هستش ) نمیتونم و اصلا نمیدونم چطور باید لذت مادر شدن و جشن تولد هر سال
بزرگ شدن فرشته ام رو وصف کنم ولی فقط همین رو میدونم که با هیچ لذتی قابل
قیاس نیست ...
خلاصه که همه جوره عاشقتــــــــــم پسر ِ مامان
__________________________________________________________
__________________________________________________________
این
روزها پرهام بیش از پیش به دیدن کارتونهای به قول خودش ( خشن ) و بازی
های کامپیوتری علاقه مند شده به خصوووووص Angry Birds !حتی در بیشتر مواقع
دیده شده که آقا کوچولو لحظه شماری کرده برای رسیدن بابا حامد به منزل که
چی ؟ که با گوشی بابا جون انگری برد بازی کنم !!!!
خلاصه که خیلی زیاد به این بازی ها علاقه داره و جالبه که خودش همه جور کار کردن با کامپیوتر و گوشی موبایل رو از روی علاقه ای که داشت و نه با آموزش یاد گرفت ! اونم با دقیق شدن تو کارهایی که مامان و بابا با کامپیوتر و یا گوشیشون انجام میدن .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه
چیز خیلی جالب یادم اومد و اونم این بود که وقتی بعد از همکاری های بسیار
زیاد پرهام جونم و بابا حامد که خیلی هم ممنونشون هستم امتحانات مامان الی
تموم شد و وقتی نمره مامان الی اومد توو سایت و مامان با دیدن 20 کلی ذوق
کرد پرهام جون که از مهد رسید خونه ...
مامان با خوشحالی به پرهام : پرهاااام مامان الی امتحانش رو 20 شده
پرهام جون : واااای مامان جون آفریــــــــــــــن ( با حالت خنده و ذوق )
به
جرات میتونم بگم هیچ تشویقی تا به حال برای من به این شیرینی نبوده ...
این رو باور کنید که بدون حتی کوچکترین اغراق میگم و دلم میخواست همون لحظه
دوربین فیلمبرداری دستم بود و ازین صحنه فیلم یادگاری داشتم که بعدها هر
وقت احساس خستگی توی هر کاری داشتم با دیدن این صحنه انرژی بگیرم که
متاسفانه نشد
__________________________________________________________
یه
مطلب دیگه ای هم که هر وقت دارم پست رو مینویسم و یادم میره اضافه کنم
اینه که پرهام یه چند ماهی شاید نزدیک به 4 یا 5 ماه بشه که هفته ای یک بار
که از مهد میاد خونه یه نقاشی دستش ِ که به قول خودش نقشهء گنج هستش که
میخواد با دوستاش بره گنج پیدا کنه و تقریبا ما الان توی خونمون کلی نقشهء
گنج داریم که پرهام میخواد گنجاشون رو پیدا کنه
قربون اون تخیــُلت بشه مامان الــــــــــی
نمونه ای از این نقشه هااا
چسب زخم !!
بله
چسب زخم یکی از اون چیزهای عجیبیه که آقا کوچولو عاشقشه و با هر درد و یا
حتی کبودی کوچیک روی اون انگشتای کوچولوی دست یا پاش ازمون میخواد که به
اون نقطه بزنیم و خیلی هم اصرار داره که دست یا پاش شسته نشه که خدای نکرده
چسب باز نشه و این دوست داشتن زیاااد از حد چسب زخم گاهی اوقات باعث کلافگی مامان الی میشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز
برنامه های تابستون هم فقط این رو بگم که ادامه کلاس شنا که پارسال
تابستون شروع کرده بودش رو امسال داره میره و چون خیلی به نقاشی کشیدن
علاقه داره و واقعا هم این رو به وضوح میشه توی نقاشی هاش دید در کنار کلاس
شنا , کلاس نقاشی هم میره
آخی نازی ماشالله چه نازه همیشه سلامت باشه ..
مرسی مامانی
تولد گل پسر مبارک باشه..
نقشههای گنجش هم فوق العاده بود..عاشقشون شدم.
مرسی مامان آرزو
بنام مهرآفرین مهر گستر
من تورا می خوانم تو مرا می فهمی
و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی تا ابد در دل من میمانی
مقدمتان گرامی باد
قربون شما
تولد 5 ساگی پرهام عزیز مبارک باشه. ایشالا 120 سالگیشو در کنار هم جشن بگیرید...
قربونش برم با اون حرفای قشنگش مخصوصا دو چشم آسمونی
امیدوارم تقویم زندگیتون پر از روزهای قشنگ باشه.
مرسی معصومهء مهربــــــــــــــــــــــــــونم
پرهام گلم رو کلی بماچ از طرف ماااااا
مبادا آسمان بی بال و بی پر
مبادا در زمین دیوار بی در
مبادا هیچ سقفی بی پرستو
مبادا هیچ بامی بی کبوتر
حضورت باعث دلگرمی ام شد ممنونم عزیزم[گل]
طاعاتتون قبول درگاه حق
چشم عزیزم تا نیم ساعت دیگه لینک میشید
سلام و بی نهایت سپاسگذارم از بابت این شعر خیلی زیبا ...
و ممنونم از بابت لینک
الهام جون تولد گل پسرت مبارک
من این پستتونو خونده بودم و براتون نظر هم گذاشته بودم اما نمی دونم چرا ثبت نشده
من این دنیای مجازی رو فکر می کردم که مثل دل بچه ها صاف و پاک باشه و می تونم بدون هیچ تظاهری برای دخترم بنویسم.اما به من خلاف اون ثابت شد و دیگه دست و دلم نمی ره برا نوشتن ..همین باعث شده که من کم پیدا بشم .
اما همه اونایی که هنوز مثل شما به من و شاینا خانوم لطف دارن رو از یاد نبردیم و اگه بیاییم سمت وبلاگمون حتما بهشون سر می زنیم
دوستتون داریم .... به امید دیدار
عزیز دلم سمیرای مهربونم ممنون که به ما سر میزنید ولی هیچ نظری از شما ثبت نشده بود قبلا
اما در مورد نوشتن حتما ادامه بده ترک نکن حتی اگر اینجا مثل دل فرشته ها نباشه ولی بیشترین و بهترین حسنش ثبت خاطرات عزیزترین موجودی هست که خودمون با به دنیا آوردنش حس مادر شدن رو تجربه کردیم ...
لطفا باز هم برامون بنویس .... خواهش ...
شاینای عزیزم رو هم ببوسید
فکر کنم نظرم بدون اسم اومد
وای عزیزم چقدر این گل پسر باهوشه مخصوصا نظرش در مورد چشمای آسمونی ببوسش راستی از آشنایی با شما شاد شدم خانمی پستهای قبلی روهم خوندم
سلام
ممنون
مرسی که به ما سر زدیــــــــــــــــــــــــد خیلی هم لطف کردید
سلام مبارک باشه! ایشاللا 120 سالگی پرهام جون! همراه با کشف گنج های بسیار! با اجازه لینکون کردم
سلام
ممنون ازینکه به ما سر زدید .
خوشحالمون میکنید .
ای بگردم صداقت بچه ها رو ...خدا خسته نشد ش خیلی چسبید
ماشالله هزار ماشالا به معنای واقعی کلمه جتلمن تشریف داره گل پسرتون
سلام مامانی جونم
مرسی که اومدید پیشمون
مژده ای دل که مسیحا نفسی میاید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میاید
تولد بهار زندگیتان پر از امید و عطر خوش سلامتی ولطافت گلهای بهشتی باد
ممنونیــــــــــــــــــــــــــم از حضورتون
سلام منهم دوباره تولد پرهام جون که عشق همیشگی بابا و مامانشه رو تبریک میگم و از مامان عزیزش هم بخاطر زحماتی که برای تهیه و بروز کردن این وبلاگ میکشه ممممممممممنونم.
دوستون دارم بابا حامد
سلام بابایی
خواهش میکنم و ممنون که اومدی پیشمون
الهام عزیزم. خیلی پسر شیرین و جذابی داری و خوش به حالش که مامانش اینقدر براش زحمت میشکه از تک تک جمله هایی که براش نوشتی میشه عمق دوست داشتنت رو درک کرد.
عزیزم به امید خدا که همیشه سالم و سلامت باشه و آینده خوبی در انتظار باشه و همیشه سایه شما و کانون گرم خانواده بالای سرش باشه
یه عالمه بوس از طرف من از لپش بگیر و لطفا یه دونشو با سند به هم نشون بده که خیلی دوست دارم بوسش کنم
نگار نازنینم تو همیشه همه جوره به من لطف داشتی و داری عزیز دلم ...
خیلی خوشحالم که با وجود اینکه هنوز مادر نشدی ولی عمق احساسم رو درک کردی و به امید روزی که خودت مامان بشی
در مورد بوس هم خیالت راحت راحت باشه ولی همیشه بعد بوس یه گاز هم دارم اما چشم سندش رو هم نشون میدم
تولد عزیز دلم مبارک باشه.امیدوارم شاد و خوشبخت در کنار هم روزها رو سپری کنید.2 تا نکته یادت رفت بگی : 1. علاقه به انگری برد رو مدیون کیه؟؟؟؟2. تکه کلام پرهام (ملال) که تقریبا از وقتی زبون باز کرد در مورد همه چیز به کار می برد که بعضی مواقع خیلی خاص و به جا بود .دوستون دارم.جیگرو ببوس
مرسی خاله افسانه جونم
در مورد نکته اول که خوب معلومه که شماااا و در مورد نکنه دوم حق بازم با شماس اما این فسقلی اینقدر از اینجور شیرین بازیها داره که یه وقتایی فکر میکنم که اگه بخوام همش رو بنویسم هر دفعه باید یک رمان تحویل بدم ولی مرســــــــــــــــــی یه عالمه از یاداوری این شیرین زبونی
ما هم شما رو بوووس
تولد پرهام جونم مبارک باشه که اینهمه برام عزیزه
قربون تو خاله جون
شما و آتیلای عزیزم بیشتر
سلام امروز اتفاقی وبلاگتون رو دیدم
دیدم نوشتیدامروز تولد عزیز دلبندتونه گفتم من هم از راه خیلی دور یه تبریک بفرستم
تولدش مبارک انشاا.. عاقبت به خیر بشه و همیشه سلامت و شاد باشه البته در کنار پدرو مادر
اینجا گل نداشت بفرستم برای همین خنده و لبخند فرستادم اون هم یه دنیا
سلام
چه کار خوبی کردید که به ما سر زدید اونم به صورت اتفاقی ... خوشحالمون کردید کلــــــــــــی
و ممنونم از دعای خیلی خیلی خوب و زیباتون
سپاسگذاریم یه عالمــــــــــــــــــــــــه
ای جانم خدا پرهام خوشگلتو برات نگه داره. ماشاله خیلی شیرین و عزیزه .
کاش خواهر زاده نداشته خودم بود و همیشه کیتونستم ببینمش.
از طرف منم تولدشو تبریک بگو و بگو خاله هویجه خیلی دوسمت داله.و یه بوس آبدار خوشمزه رو لپای نازش بذار.
ایشالا سایه شما هم همیشه بالای سرش باشه.
سلام به خاله مهندس عزیز
خاله جون مرسی که به ما سر زدید ... خوب اشکالی نداره که پرهام جونم خواهر زاده شماااا تازه از طرف شما کلی ماچ همراه با گاز واسش دارم