پایان روزهای پیش دبستانی

سلام

قبل از هر چیزی از تمام دوستای خوب وبلاگیم که توو این مدت کلی سراغمون رو گرفتن و منتظرمون بودن تشکر ویژه میکنم ... راستش بلاگ اسکای یک شبه کلی تغییر کرد و از اونجایی که من به وضعیت جدید یکمی دیر عادت میکنم  کلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم یاد بگیرمش و پست جدید رو منتشر کنم  از طرف دیگه یه شب دیگه خوابیدیم ، صبحش یهو دیدیم که ای داد بیداد وبلاگمون چرا قالب نداره ... نگو بلـــــــــه از شانس مبارک ما سایت مورد نظر فیلتر شده (!) و وبلاگ ما دور از جونتون مثل مریضــا شده ...القصه این شد که ما دیر به حضور مشرف شدیم 

به هر حال کلی دوستون داریم و هیچ وقت فراموشتون نمیکنیـــــــــــــــم

این پست آخرین پست 5 سالگی پسرمه و از یادداشت بعدی جوجۀ مامان 6 ساله شده ،یعنی در اصل انتشار پست بعدی مصادف هست با روز تولد 6 سالگی پرهام که البته از الان پرهام شمارش معکوس تولدش رو شروع کرده و از اونجایی که امسال تولد پرهام مصادف شده با شب احیاء و شهادت حضرت علی جشن تولد کوچیکش با حضور دوستاش رو یه جایی این وسطا باید بگنجونم که دیگه پرهام اموووونمو بریده

در آخر میپردازیم به چند عدد عکس از فارغ التحصیلـــــــــــــی در تاریخ 1392/2/27 :

یک عدد پرهام در لباس فارغ التحصیلی 

لطفا ادامۀ مطلب فراموش نشه ... 

  

چند عدد کودک فارغ التحصیل از پیش دبستانی 

1392/2/27

این عکس آخر مربوط میشه به 2 روز قبل از جشن پایان سال پیش دبستانی یعنی 1392/2/25 که به اصطلاح اسمش جشن غذا بود ، یعنی همه مامانا غذایی رو به انتخاب خود بچه ها درست کردن و هر کسی غذای خودش رو به پیش دبستانی آورد و بعد از کلی بازی و مسابقه همه از دستپخت هم نوش جان کردیم ( جای شما خالی )  و از اونجایی که پسرک من عااااشق نیمرو هستن بنده هم نیمرو

بردم به انضمام چند عدد پیراشکی گوشت ...

دوستون داریم  تا بعد ...